مشغول شستن ظرف‌های نهار و غرق در مونولوگ‌هایم بودم که ظرف از دستم سر خورد و بعد از چند بار اصابت به دیواره‌ی سینک و اصابت به ظرف شیشه‌ای پایینی و تلاش‌های نافرجام من برای مهار کردنش، در نهایت شکست. اصلا هر بار که نامادری‌ام می‌رود به خانواده‌اش سر بزند یکی از ظرف‌ها می‌شکند. به گمانم ظرف‌ها تبانی کرده‌اند که ما را بد جلوه دهند!


مشخصات

آخرین جستجو ها