همیشه زرد اولین رنگی بود که بین مدادرنگی‌هایم کوچک می‌شد. یک جایی رنگ‌ها برایم ته کشیدند و خودم هم نمی‌دانم کجا. البته مهم نیست چون اصلا قرار نیست که درباره‌ی خودم حرف بزنم. قرار است درباره‌ی تو بنویسم که مرا از نو عاشق رنگ زرد کردی. من با تو دوباره با رنگ‌ها آشتی کردم. حالا آناناس صرفا یک میوه و کوالا صرفا یک جانور گیاهخوار و کوکاکولا صرفا یک نوشابه‌ی گازدار نیست چون تو به آن‌ها معنا دادی. با تو یونیکورن‌ها را هم دوست دارم. می‌دانی؟ وجود یونیکورن‌ها که معجزه نیست. معجزه یعنی خال‌های ریز و درشت روی صورت و بدن تو که مثل یک اثر هنری هستند. من با تو بلوزم را کردم داخل شلوارم و با تو پالتو پوشیدم. با تو به همان جزیره‌ی خالی از سکنه‌ای رسیدم که سال‌ها آرزویش را داشتم. با تو. با تو یعنی یک رنگین‌کمان وسط سیاهچاله. با تو. تو. تو یعنی پاییز سرد چشمانت که زمان همان‌جا متوقف شده. تو یعنی لبخندت همراه چین‌های دامن کوتاه من کنار چشمانت که مزه‌ی طلوع خورشید را می‌دهد. تو یعنی یک تکه از مهتاب روی کمرت. تو یعنی یک موسیقی بی‌کلام که می‌شود با آن تا روی ابرها پرواز کرد.


به تاریخ ۱۵ اسفند ۱۳۹۷


مشخصات

آخرین جستجو ها