اواخر تابستان بود. شلوار جین ماماستایل پوشیده بودم که تا چند سانت بالای قوزک پایم بود. تیشرت فیروزهای گشاد تنم بود و دگمههای پیراهن مردانهی چهارخانهام را باز گذاشته بودم. کلاه آفتابی حصیری هم سرم بود. جلوتر از من خانمی در حال راه رفتن بود. چادر گذاشته بود و برجستگی بند ش از زیر چادر پیدا بود. هوا گرم بود. عرق کرده بودم و قدمن در این اندیشه بودم که اگر گشتارشاد بیاید، انتخابش برای دستگیری، من خواهم بود نه آن زن.
پ.ن1: پست نیمه شبم را اگر ندیدهاید؛ روز ششم
پ.ن2: کِیتی در این آهنگ میگوید: بعد از طوفان، رنگینکمونه که درمیاد» و در جایی دیگر: شاید دلیل بسته بودن همهی درها اینه که خودت اونی رو باز کنی که تو رو به بهترین سمت هدایت میکنه.» فعلا که طوفان است و ما گُه هم نمیتوانیم بخوریم.
Katy Perry / Firework
درباره این سایت