ساعت 6 و نیم صبح بود که بیدار شدم. یادم آمد که کلی کار دارم. دیگر نخوابیدم. ساعت 11:30 پیش روانپزشکم نوبت داشتم. هر بار که با او صحبت میکنم حالم بهتر میشود. برای افزایش تمرکزم قرص جدید نوشت که باید از نمیدانم کدام کمیسیون تاییدیه بگیریم تا داروخانه دارو را تحویل دهد. برای کاهش اضطرابم، دوز قرصم را برد بالا. از تیپ و میکاپم تعریف کرد. آیا داشتن چنین روانپزشکی خوشبختی نیست؟ تاکید کرد که پیگیر کارهای مهاجرت باشم. شمارهاش را به من داد تا با او در تماس باشم. منشی جدیدش زن جوان باریک اندامیست که بینیاش را عمل کرده. موقع خداحافظی به من گفت برو دنیا رو با لباسات رنگی کن!»
ادارهی پست بازی درآورده و برای ارسالِ نمیدانم چه سبکی از بسته، باید فتوکپی کارت ملی ارائه دهی. آمدم بیرون. چیپس خریدم. قدمن برگشتم خانه. گوجه شده کیلویی 18 هزار تومان! 4 تا برداشتم؛ 10 هزار تومان! یعنی هر کدام به ارزش 2500 تومان! خسته بودم و توان پختن نهار را نداشتم. کرانچی و دلستر خوردم و چند لایه لباس پوشیدم. دلم عشقبازی میخواست. گمانم نزدیک 6 غروب بود که خوابم برد. 9 شب بیدار شدم و به همین دلیل است که الان بیدارم! آدم توی محدودیتهاست که ستاره میشود! دیشب دلم هله هوله میخواست ولی چیزی نداشتم. شکلاتی که حمید از لندن آورده را برداشتم و انداختم توی قابلمه. کمی آب به آن اضافه کردم. گردو ریز کردم و موز له شده ریختم داخلش. کاملا طعم آیسپک و میلکشیک موز شکلات میداد! ظرفها را شستم و باقیماندهی شکلات دیشب را خوردم. کمکم باید بروم که بخوابم. قرصهای نوبت بعد از ظهرم را نخوردهام و امیدوارم که فردا به خیر بگذرد.
پ.ن1: دومین مطلب شبانه. قبلی؛ جاودانه
پ.ن2: The Pretty Reckless / You
درباره این سایت