یک عدد قرص ال‌دی افتاد زیر کابینت و یک ورق را ناقص کرد. م ریخته به هم. گمانم هورمون‌هایم هم همینطور. هفته‌ی سختی را پشت‌سر گذاشتم. قصد داشتم وقتی برگشتم رشت بروم خانه‌ی پدرم؛ خودش دعوتم کرده بود که تا بهبودی آنفولانزا آنجا بمانم ولی مادرم رشت ماند و من هم با او برگشتم خانه. ساعت چهار صبح با سر و صدای کنترل اسپلیت و درب دستشویی بیدار شدم. درب اتاق را هل دادم تا بسته شود و دوباره خوابیدم. ظهر فهمیدم که مادرم نهار را خانه‌ی دوستش مهمان است. خب اگر من توان آشپزی کردن داشتم که نمی‌گفتم می‌خوام برم پیش بابا»! خودم را پرت کردم روی تخت. حتی توان غذا خوردن هم نداشتم. البته غذایی هم نبود که بخورم. خزیدم زیر پتو. پروردگارا! چرا این روزها اینقدر به هری استای علاقه‌مند شده‌ام!؟ مگر آدم در 27 سالگی هم عاشق یک خواننده می‌شود؟! باید از همان هورمون‌هایم باشد!! چند شب پیش خواب دیدم که دوست‌دخترش هستم و توی دهات پدری‌ام با هم وقت می‌گذراندیم. موقع خواب هم معاشقه کردیم! خسته بودم. حس کردم که می‌توانم سال‌ها بخوابم. غمگین بودم. آهنگی از آلبوم جدید هری را پخش کردم. چقدر اجرای زنده‌ی این آهنگ زیباست. این آلبوم به وضوح درباره‌ی جدایی عاشقانه‌ست. یعنی هری استای هم که باشی باز هم تَرکَت می‌کنند. واقعا چه کسی توانسته دل این مرد جوان را بکشند؟! اسم دوست‌دختر سابقش را سرچ کردم. عجب! تا همین سال 2018 در رابطه بوده و من خبر نداشتم؟! چطور خبر نداشتم؟! چرا اخبارش در جایی دیده نمی‌شد؟! راستی چرا از اولین تور هری هیچ دی‌وی‌دی رسمی منتشر نشد؟! پشتم را کردم به گوشی. دستم را بردم زیر بلوز مشکی‌ام و سُر دادمش روی شکم و ‌هایم. کلافه بودم. یک چیزی وسط گلویم گیر کرده بودم. مطمئن نبودم که با گریه کردن بهتر می‌شوم یا نه. خیال می‌کردم که امروز روز بارانی چشم‌هایم نیست. ولی بغضم با آهنگ شکست. به دیوار خیره شدم و حس کردم که بهترم و اگر در تخت بمانم همینطور بیشتر در اعماق افسردگی فرو خواهم رفت. بلند شدم. چشمانم سیاهی رفت. ایستادم. دنیا که واضح شد رفتم و به کارهایم رسیدم.

 

 

پ.ن1: آهنگی که گوش دادم

Harry Styles / Falling

 


دریافت

پ.ن2: پست قبلی را یادتان نرود؛ هرچه می‌خواهد دل تنگت


مشخصات

آخرین جستجو ها